اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

373

حلول نامبارک میگروزیت (میگرن+ سینوزیت) از بعدازظهر دیروز، ساعت شش.

372

 

!Do Not Resuscitate

.

371

در حقیقت دوست داشتم
زمانی خارج از عقربه های ساعت

پیش از همه

و پیش از تو

به شکلی دیگر

می مُردم.
من دوست ندارم مثل همه

یا مثل تو
که اینگونه مرده ای
بمیرم.

370


"متأسفانه این شهر  اثر مخرب روی طرز فکر ها گذاشته و حتی  معاشرت های ساده را ازمون دریغ کرده. تعبیر به چیز دیگری نشه اما فکر می کنم قرار ملاقات برای دیدار صرفن معاشرت و حفظ دوستی ایه و از حال و افکار هم باخبر شدن .  من مثل هر رفتار اجتماعی دیگه می بینمش و با دوستانی که دلم می خواهد باهاشون ارتباطم همچنان حفظ بمونه پیشنهاد می دم. ددلمم واست تنگ شده بود . اگر تو بقول خودت یک دیدار ساده در کافه رو مساوی با پذیرفتن آدمی در زندگی شخصی ت می دونی، من این طور نمی بینم. به هرحال من نمی خوام مزاحم حالت باشم تلخک جان  . خوب باشی.


ببخشید که پای منبر رفتم ."
اومدم جواب بدم که "حرف شما وقتی درسته که هربار جواب سلامتو دادم یه درخواست کاری نداشته باشی" اما ترسیدم باز یه نامه ای، متنی، داستانی برای تصحیح یا سوالی برام بفرسته بعد از جوابم. بسنده کردم به همون سین شدن پیام! من بد، شما خوب!

369

 تب و بدن درد و گلو درد و خستگی و بی حوصلگی و عدم توانایی در تحمل صداها و عطسه و کیپ شدن بینی موقع خواب و آبریزش شدید بینی موقع کار همش به کنار ... نگرانم صدام قطع نشه. یه معلم بی صدا با پوست آدامس فرق زیادی نداره

368

مشغول مردگی هستم. نه کسی حالم را می پرسد، نه می فهمد!

367

گاهی تنها راه زنده ماندن دیوانگی ست!

366

دنیای سریالهایی که تماشا می کنم خیلی بهتر از دنیای واقعی ای ست که درش زندگی می کنم. بزودی به آنجا اسباب کشی خواهم کرد.

365

در یک دانشگاهی با استادهای دوره لیسانس خودم همکار هستم. پدر یکی از این استادها که در دوره لیسانس برای من و دوستم خیلی زحمت کشیده بود چند روز پیش فوت کرد و ما برای ادای احترام به مجلس راهی شدیم. در مجلس زنانه تعداد بسیار زیادی پیرزن وجود داشت که ما هیچکدام را نمی شناختیم و تنها زن جوانی که وجود داشت را از روی شباهت بیش از حدش به برادرش - که استاد ما بود- شناختیم و موقع خروج به او تسلیت گفتیم. دم در مسجد گروهی دختر و پسر همسن و سال خودمان را دیدیم که متوجه شدم ورودی های قبل از ما - 77- در دوره لیسانس بودند و آنها هم برای ادای احترام ...
خوب که فکر کردم دیدم هیچکدام از دانشجوهای جدید این استاد بسیار محبوب و ماهر از دو تا دانشگاهی که در آنها درس می دهد در حدود یک ساعتی که ما در مجلس بودیم حضور نیافته بودند. دلم گرفت!

364

زندگی آغاز می شود: بعده حموم !



نون -دوست قدیمی- به من می گوید اردک!

چند روز پیش:
-روانی چرا دوتا شال رو هم پوشیدی؟
-همین الان از حموم اومدم، زیریه مشکیه واسه وقتی رسیدیم مسجد. روییه واسه اینه که کله م یخ نزنه و دم مسجد برش می دارم.
-اردک تو هنوز آدم نشدی؟!

363

موقه فوتبال اینقد بوق زدم که لبهام باد کرده. فقط نمی دونم چرا گلوم گرفته، آخه فقط بوق زدم در تنهایی. فریادی در کار نبود. پیشی ها با تعجب به من و بوق نگاه می کردن و از جاشون جم نمی خوردن!

362

خیلی چیزا رو خودمون می دونیم خوبه یا بده، فقط گاهی نیاز داریم از یکی دیگه هم بشنویم!

361

مردم جوش غرور جوانی میزنن. من جوش شکست پیری!

360

من سوسکم ...  سوسک ها قادرند برای هفته ها بدون سر شان به زندگی ادامه دهند. دلیل اصلی مرگ شان،  گرسنگی خواهد بود.
نه سر دارم، نه دل ... ولی فقط از گرسنگی می میرم. من سوسکم!

359

امشب از سرمای این روزگار پکهای عمیق تر به سیگارهای شبانه ام می زنم.

358

فقط همین پاییزاش سخته. بذا پاییز بگذره. قول میدم خوب شم.

357

باز امشب حال من خراب است
خواب شیرین و خوش سراب است

صدای قهقهه می آید از آن سر اتاق

هرچه هست و نیست لحظه لحظه عذاب است

356

با هزار امید و آرزو لپ تاپ را خاموش می کنم، یه قلپ آب می نوشم، چشمانم را با چشم بند می پوشانم، پتو را رویم می کشم تا بخوابم اما ...  ذره ذره و سلول سلول اجسام بی جان اتاقم به صدا در آمده اند. صدای دیوارها را می شنوم. صدای کمدم. صدای پنجره. صدای لیوانها. کتابها. شمعها... دیگر یخچال و ساعت را نمی گویم... حتما دیوانه شده ام. حتما.

355

وقتی مریضی و درد داری و  رو تخت خوابیدی تا استراحت کنی زمان آرومتر میگذره ... اصلا نمی گذره ... خصوصا اگه تب هم داشته باشی.

354

ترک کردم، تو ترکم ... زندگی رو
بهم نمی ساخت.

353

راننده آینه اش را روی صورتم تنظیم می کند و با نگاهی هیز می پرسد "مسیر دیگه ای نداری دخترم؟"
قسم حضرت عباسش را باور کنم یا دم خروس؟!

352

به احترام من سکوت کن
به احترام من سقوط کن

351

برای تو چه فرقی می کند من کجا باشم؟ من همیشه توی صفحه نمایش تو همین شکلم.

350

خبر رسیده که پاییز آمده و مهرش را به دل دیگری انداخته ... باز من و این شبهای طولانی بی مهر!