پسته تازه، توت فرنگی؛ لیموناد یه نفره و صد گرم کالبا با هایکو های کیارستمی ... دهنم سرویسه !
پاییز که می آید طوری تنهایی ها و دلتنگی هایم را زیر ذره بین می برد که دلم میخواست هیچوقت پاییز نمی آمد.
برای غذا سرم ساختن. برای خواب هنوز سرمی نساختن؟!
چسب زخم یعنی روی زخمهایش بگذاردت و وقتی زخمهایش خوب شد، بِکَنَد دور بیندازدت!
"دستشویی رفتی؟"
با بعضیا قبل دسشویی رفتن نباید صحبت کرد چون اون کاریو که باید تو دسشویی انجام بدن، رو شما انجام میدن!
دو صبح میخوابم. شش صبح بیدار میشم. هرچی با تخت و بخت کلنجار میرم دیگه خوابم نمی بره. بلند میشم قهوه درست می کنم سیگار می کشم و دوش می گیرم تا یه روز دیگه رو رسما شروع کنم.
وقتی لاشه ای بیش ازت نمونده و باز از همونم یکی میاد میکنه و میره میشه لاشخور! الان معنیشو خیلی بهتر می فهمم.
اینجا بهم تقویم نمی دن. ممنوعه. یه روز که کف اتاق استفراغ کرده بودم و پیرمرد نظافتچی اومده بود تمیز کنه ازش پرسیدم "امروز چند شنبه س؟"
گفت "سه شنبه" ازون روز خودم تو ذهنم روزا رو می شمرم. امروز شنبه س. ساعت دوازده و خورده ای. شنبه ها ساعت دوازده پرستار میاد قرص سبز رنگ کوچولو رو بهم میده. یکشنبه ها قرص صورتیه. دوشنبه دو تا قرصه. سه شنبه ... می بینی ؟ هفته م از روی قرصها معلمومه!
از سر بی کسی ..
فحش و بد و بیراه ....
وقتی زیاده روی می کنی فقط خدا خدا می کنی که گند نزین .... فردا مفلوم میشه !
باید مرزهایت را با بقیه دنیا مشخص کنی لعنتی !
گاهی آدم به جایی می رسه که لیوانو هم نمی بینه .... من همون جام
یه دلیل هم نمی تونم پیدا کنم که جراا باید زندگی کرد
ولی 567 تا دلیل دارم که چرا نباید زندگی کرد...
اونقدی که دیندارهای دور و برم کثافتکاری و هرزگی می کنن، -برخلاف تصور عام- بی دینهای دور و برم نمی کنن. این دیندارهای بدبخت از بس قحطی کشیدن یا به خودشون قحطی دادن دیگه کنترل نفسانیاتشون از دستشون در رفته و به هر حربه ای دست میندازن واسه کلاه شرعی! از دروغ و وعده وعید بگیر تا تحدید و ارعاب!
از سر کنجکاوی یه شیشه آبمعدنی خریدم از نروژ اومده، سی هزار تومن. سعی می کنم موقع نوشیدن به دونه دونه اکسیژنها و هیدروژنهاش خوب توجه کنم.
من اینجا بس دلم تنگ است میم امید جان
چرا امید؟ دلم میخواست همین الان سر مزارت بودم شمع برات روشن می کردم ...
یه جوری انقد دلم گرفته که فکر می کنم امشب سکته می کنم ... امیدوارم بوز داشته باشم واسه شب!
اینطور بهتر است
که من از دنیا یک دنیا دور باشم و
نقطه عطفمان همین سیگاری باشد
که ساعت دو و چهل و پنج دقیقه بامداد می کشم
آری! اینطور بهتر است!
رکورد خودمو زدم. در یک ساعت با شش نفر دعوا کردم، با یکی نزدیک به دست به یقه شدن. فرودگاه نیس که، غربتخونه س!