بهمن برای من مفهومی جز سیگار ندارد
نه زمستان
نه برف
نه خواب
فقط دود سیگار گند بهمن
چندین بار پشت سرهم
خسته ام
در پس این نقاب
در پس این پنجره
چیزی نیست
جز هیچی
جز پوچی
.
آن هوایی که درش نفسم بند می آید
هوای توست
دلم که هوای تو را می کند ...
سایه سیاه شوم
سایه سیاه شوم ...
این کلاغهای سیاه
حسودند
بدخبرند
ازین کلاغهای سیاه
برهانم
ازین سیاهی ها