خوابیدن خوب است. اما من هنوز نفهمیده ام که آیا باهم خوابیدن هم خوب است یا نه؟!
گویا
گویا
گویا
دیگران بیشتر ازمن می فهمند!
"عاشق صدای مرغای دریایی ام. شبا هم روی دریا پرواز می کنن و صدا میدن" جوابی شنیده نشد.
" من میخوام شیرجه بزنم تو دریا ... این مرغای دریایی دیوونم کردن"
رب دشامبرش را در آورد و با یک شورت از ایوان بیرون رفت. همه همسایه ها خواب بودند و هیچ کس قیافه خوشحال و راضیش را که از جلو پنجره ها یک به یک پایین می رفت ندید. خیابان هم خلوت بود. نیمه شب بود . هوا سرد بود.
آب پرتقال طبیعی سر صب با روانت بازی می کند!
زلزله ای تو
هربار که می آیی
هشت ریشتر می تکانی ام
و من می مانم -زنده-
زیر آوار خودم
در هم آغوشی من با سکوت
زمان نفسش بند می آید
زمان بند می آید
هرثانیه اش
سال
بغض می گیردت و تو آن را رها می کنی.
تو الکل بالا میاوری و الکل تو را.
چقدر اینها زِر می زنند ... زِر زیادی ... زِر مفت
لااقل زِرهای غیر تهوع آور بزنند
از آن زرها که کمتر به "کردن و دادن" مربوط است
یا از آنها که کمتر به "من چقدر خوبم و می فهمم ولی تو..."
زر دانم پر شده ... نه .. نه ... لبریز شده. خون زر زننده بعدی گردن خودش. از ما گفتن بود.