اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

27

آلپرازولام داری؟ ... اوه نه راستی، نباید بخورم. یادم میره. خب یادم میره که حافظه رو داغون می کنه... کرده ... حالا چجوری بخوابم؟! میشه یادم بره که خوابم نمی بره؟ ملکه شبهای بی خوابی ... سلطنت می کنم، می بینی؟ بر تخت ... فقط رعیت و زیر دست ندارم وگرنه خودِ خود ملکه شبهام. گفتی آلپرازولام نداری؟

26

گرما و آدمها کلافه ام می کنند !

25

سرِ ِ سر ِ خط، رو نقطه صفرم !

24

من دالای لاما نیستم .

23

یک لحظه لبخند

از رستوران پاچین سفارش دادم و وقتی پیک زنگ زد و رفتم تا آیفون را جواب دهم، صدای میو میو گربه را از پشت در حیاط شنیدم. غذا را که گرفتم، هنوز داغ بود. یک تکه پاچین برداشتم و به حیاط رفتم. گربه دور و برم می پلکید تا غذایش را بگذارم. توی ظرفش گذاشتم و بلافاصله جستی زد و تکه را برداشت و رفت کمی آنطرفتر تا بخورد. پاچین داغ بود و دهانش سوخت و ترسید. تکه پاچین را با ترس روی زمین انداخت و با دست چند بار بهش چنگ زد و پرید هوا، انگار که می خواست بکشدش. لبخند زدم و گفتم "پیشی! اون داغه ... صب کن سرد شه، نترس" لبخند زنان ایستادم نگاهش کردم.

22

زندانی  انفرادی وسطی، دختری که به سختی لبخند می زند.

21

برای فروش
تمام زندگیشان می شود یک لیست قیمتدار در یک سررسید قدیمی ِ چند و اندی سال پیش برای فروش. تلویزیون ال سی دی، یخچال فریزر، مایکروفر، ماشین لباس شویی، گاز، میز ناهارخوری، سرویس قاشق چنگال ... لپ تاپ قرمز، لپ تاپ طوسی نوک مدادی !

20

من نمی خوام به آدما همش پی پی کنم اما وقتی یکی هی پاشو میذاره رو دمم هرچی به سرش بیاد حقشه ! بابا بفهم دیگه !

عاشق اون پاینده باشید ِ آخر پیغام پی پی دارم هستم !

19

سین در فیسبک عکسهای قدیم را رو کشیده. عکسهای آن سرزمین دور و چند نفری پای عکسها افسوس آن زمان را می خورند. هرچه به آن نود و خورده ای عکس نگاه می کنم هیچ حس خوبی بهم دست نمی دهد که باهاشان همدردی کنم که "وای عجب دوران خوشی بود" من هیچوقت گذشته را دوست نداشته ام.

18

از شدت قرصیدن، معده پُکیدن گرفت !

17

لام می گوید "بریم فیلم "نهنگ عنبر" میگن خیلی خوبه، خنده داره"

جواب می دهم " من فیلمهای خنده دار رو توی سینما نمی بینم. دی وی دی ش که اومد میگیرم خونه می بینم"

"چرا؟!"

" حوصله خنده های مردم توی سالن رو ندارم. می زنم یکیو به قتل می رسونم. خر بیار و باقالی بارکن"

"عصبی!" ها ها ها

16

بیدار می شوم و احساس می کنم که سرم از ورودی یا خروجی چشم چپم تمایل به تخلیه یا خروج دارد. علاوه بر تلاش بر تسکین، خروجی چشم چپم را هم بستم که اگر تسکین افاقه نکرد و خواست بزند بیرون، خدای نکرده ...

15

یک روز تابستانی با این تفاوت که تابستان نیست !

14

تراپی اسکایپی
گاهی باید یک چیزهایی را که خودت یا تا حدودی می دانی و یا قبلا هم بهت گفته اند دوباره بشنوی. اینجاست که وقتی تراپیست در آن سر جهان است، نقش  اسکایپ می تواند بسیار مفید باشد.

13

سستی و رخوت ... انگار که از مرگ برخواسته ام ... انگار که از مرگ ...

12

من نمی دانم چه بدهی به این زندگی لعنتی دارم که اینطور طلبکارانه یقه ام را چسبیده.

حالم خوش نیست یقه ام را ول کن لعنتی !

11

مثل مگس احمقی که در هوای نمور و خفه یک اتاق برای خروج، خودش را بارها و بارها به شیشه پنجره می کوبد، دست و پا می زنم

10

ازین تلاش مذبوحانه برای زندگی و شادی خسته شدم. چقدر تلاش؟ واسه هیچ ... واسه اینکه آخری نداشته باشه ... واسه اینکه ببینی به هیچ چی و هیچ جا نرسیدی و دور خودت دور دور زدی و داری گیج می زنی ... واسه اینکه ببینی نصف بیشتر عمرت رفته و هنوز نمی دونی شادی ینی چی؟! و هنوز میگن "بهش می رسی، هنوز خیلی وقت داری" اما وقتی بهش فک می کنی می بینی حتی نمی دونی به چی میخوای برسی! خرداد ماه خوبی نیست.