اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

572

صورتش را بین دو دستش گرفت به چشمانش نگاه کرد و به پیشانی ش بوسه ای زد. 

تک شاخ زمین را زل زده بود، شاخش که از پشت مغز او بیرون زد را ندید.

571

من سنگم و

تو میخ آهنین

نرود

نرود

نرود

570

دستآورد

از افتخاراتش این بود که بخاطر جنسیتش می تونه یه نقطه رو نشونه بگیره و بشاشه!

569

اینجا مُرده هم که باشی می تونی خبرسازی کنی!

#رضا_شاه

568

همه چیز طبق برنامه پیش رفت و من از پدر و مادرم بوجود آمدم و زاده شدم. گویا ازینهم عقبم و دور دورِ بی برنامگی هاییست که معلوم نیست از کی زاده شده اند!

567

هربار خانم لام -استاد روس آوازم- به من می گوید" این نت رو باید از دیافراگم بخونی" طوری ناخودآگاه انگشتان دو دستم را بهم قفل می کنم که انگار اگر نکنم و آن نت را از دیافراگم ادا کنم، دیافراگمم پاره می شود و از سمت چپ به زمین پرت می شوم! فقط وقتی می فهمم چقدر محکم به هم چنگ زده اند که نت تمام شده و انگشتها از فشار سفید شده اند!

566

سیزده

دوازده

سیزده

565

داستان سی و شش کلمه ای

کشاورز شریفی بود. فقط محصولاتش را کلاغها نابود می کردند. از دستشان عاجز شده بود. تا اینکه یک روز جنازه زنش را -که کشت- بر صلیبی کشید و وسط مزرعه کوبید. کلاغها دیگر به آن مزرعه نیامدند.

.

564

به تخت می بستش

آرامبخش به خوردش میداد

کنارش روی لبه تخت می نشست

و با لبخندی کثیف برایش حرف می زد!

563

لعنت به این روزگار

لعنت ...

پیرم کرد

پیر

562

آقا این دکمه پازش کجاس؟؟؟؟!

562

آقا این دکمه پازش کجاس؟؟؟؟!

561

دیگر هیچ چیز سر ذوفم نمی آورد.نه شکوفه ها، نه باران، نه چهارشنبه سوری ...

"شور و حال کودکی برنگردد دریغا"

560

درد دل کنند و بشنوی و آنقدررررر دردت سنگین باشد که نتوانی درد دل کنی ...

559

هاری یعنی دستت را که از سر دلسوزی بر سرش کشیدی و غذایش دادی گاز بگیرد.

558

اگر مغز من جعبه سیاه داشت و میشد هرآنچه بر من گذشته را مرور کرد .....وای و وایلا!

557

آنچنان زخمم می زنند که انگار تست استاندارد است تا بالاخره خورد شوم !

و من باز بلند می شوم

تکه هایم را جمع می کنم

زخم هایم را می دوزم

سرم را بلند نگه می دارم

و لبخندی چاشنی این همه تلخی می کنم!

556

بهمن برای من مفهومی جز سیگار ندارد

نه زمستان

نه برف

نه خواب

فقط دود سیگار گند بهمن

555

چندین بار پشت سرهم

خسته ام

554

در پس این نقاب

در پس این پنجره

چیزی نیست

جز هیچی

جز پوچی

.

.

.

553

آن هوایی که درش نفسم بند می آید

هوای توست

دلم که هوای تو را می کند ...

552

سایه سیاه شوم

سایه سیاه شوم

سایه سیاه شوم ...

551

این کلاغهای سیاه

حسودند

این کلاغهای سیاه

بدخبرند

ازین کلاغهای سیاه 

برهانم

ازین سیاهی ها 

برهانم

550

هزاران بار

بغضم را

دردم را

زاییدم

و مرده به دنیا آمد

549

کتاب

دوست

راز

غم

بغض

زمان

خسته

تلنبار

بریده

آرزوی پایان

548

دوست دارم جایی -مثلا ونزویلا یا چین- گم شوم. هیچکس را نشناسم. هیچکس مرا نشناسد. از تنهایی خفه شوم ولی از آشنا از پشت خنجر نخورم.

547

دلت از سوگ گربه ای که بر جنازه جفت خونینش بر خیابان نشسته کباب می شود.

546

دار باید زد

شبهایی چنین دلگیر

چنین طولانی

چنین سرد

545

هرروز صبح عاشقانه در آینه گیسوانم را شانه کردم

تا روزی که ترک زلزله به من فهماند

که آن آینه

شیشه ای بوده 

منقش به نقش زنی

که هیچ شباهتی به من ندارد

با موهای بلوند و کوتاه.
و من آنروز

در آن ترک خودم را دیدم!

544

چه نامه ها که به خودم نوشتم و

چه جوابها که نگرفتم

من کاغذ

من قلم

و من

خطهای سفید


543


من زیر انبوهی از برگهای پاییزی 

و تلنباری از غصه ها

تجزیه می شوم

دیگر زاده نخواهم شد

دیگر زاده نخواهم شد

دیگر ... 

542

من 

اناری 

هستم

که پاییزش را

دوست ندارد!

541

وقتی می پرسن ویکندت چطور بود، یاد بگیر با چار کلمه بگی "ممنون، واسه شما چطور؟" 

540

در صبح های زود روزهای سرد، برخی مردم تمایل زیادی به خواب دارند. 

من به مرگ.

539

دختران ماه پیشانی

ماهتان پرنور

دور بمانید

از من گ* پیشانی!

538

لعنت به هر روزی که شروع هفته است. چه خوب است که اینجا صدای پرنده می آید.


537

اشکهایم را پاک می کنم. یک رژ خوشرنگ چشمگیر می زنم که به لبخند مصنوعیم بیاید و کار را شروع می کنم.

536

لب طاقچه عادت از یاد من یکی که رفته سهراب جان!
تو رو نمی دونم؟!

535

وقتی دروغ میگویی: 


خـــــوبـــــــم!

534

No problem with the mortality

It's its brutality that makes it unbearable!l

.

.

(life)

533

با سرعت وحشتناکی با صورت  دارم  می روم توی دیوار پاییز.

532


یادم نمی آید دقیق کجا بود؛ رحم مادرم یا یکی از جعبه های  یخچال سردخانه. فقط می دانم از آن خاطره هاست که هیچوقت از یاد آدم نمی رود: سیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاهی

531

امروز روز پسورد اشتباهی وارد کردنمه. هرجا باید پسورد وارد می کردم عوضی تایپ کردم! علاوه بر اون از اون روزاس که هی میرم به همه با انرژی صبح بخیر میگم و دوست ندارم یه گوشه قایم بشم.

530

بعد از 13 ساعت کار به پیجامه نخی زرد چهارخانه ام که بعد از یکبار شستن از آنچه که بود کوتاه تر شد، پناه می برم و از خستگی نمی توانم جز از گوشه تخت تکان بخورم. آنقدر خسته که حوصله باز کردن جعبه رسیده از دیجی کالا را ندارم. تا صبح از خستگی نمی توانم پلک بگذارم و آه ای دوشنبه لعنتی که از راه رسیده ای !!! خوابم می آید!

529

نیازمند یک حب ارگوتامین سی ! 

528

صبح است کافیا

قدحی پر قهوه کن

527

پاهایم به زمین وصل است و سرم به آسمان 

چیزی همچون نخی باریک سرم را روی تنم نگه داشته

بیم سر بر باد رفتنم هست


526

من مرض قند دارم

دیروز فهمیدم که من و تعدادکثیری از هم نسل های من یه مرضی داریم که چای رو فقط  با قند می تونیم بخوریم. نه شکلات، نه خرما و چیزمیز خشک، نه گز و نه ... من اسم این مرض رو مرض قند میذارم!

525

در محل کار جدید همه مدام از هم تشکر می کنند. مدام به هم احترام می گذارند. من بزودی قاطی می کنم و یاتاقان می زنم!!! 

524

اون لحظه ای که می بینی یه پل زیرگذر که معمولا خیلی شلوغه، خالی خالیه و کلش واسه خودته... حس خوب کوچولوییه.