این کن یاک لعنتی جوری دریچه دل ٱمها را باز می کند که نمی دانی خوبست یا بد؟! تخلیه روانیست یا سر باز کردن زخمی قدیمی و کهنه؟! ... فقط می دانی که بغض است و بغض است و بغض...
وقتی فقط یک پیک تک توی سینی هست یعنی ... زیادی خورده ای ... گه را می گویم
باید راه بروم
راه بروم
راه بروم
تا به تو برسم
نبش هشتاد و سومین سلول خاکستری ام
همانجا که مربوط به لبخند است
همانجا که مرگ اتفاق افتاد
به روم نیار
دیشب عمو سبزی فروش بدون اینکه من خواسته باشم، در پلاستیک خریدم کلم بروکلی گذاشته است.
آیا این یک پیغام عاشقانه است؟!!
از خوشبختی های الکی
مردی را میشناختم که هربار میگرن زنش عود می کرد، شروع به خیانت می کرد.
خوب شد شوهر ندارم.
شکر خدایِ درد را که چشم دردناک باز می کنم و گوشی را چک می کنم، شاگرد کلاس را کنسل کرده. با یک چشم باز و یکی -از درد- بسته کورمال کورمال به سمت آَشپزخانه می روم.
"حالا خیلی حالت خوبه که واسه پر کردن معده که بتونی توش مشت مشت قرص بریزی هوس نیمرو کردی؟!" با خودم فکر می کنم.
ماهی تابه را که روی گاز می گذارم، به سوسک چپه ای که از دیروز خودبخود آمده و آن گوشه آشپزخانه تصمیم به مردن گرفته نگاه می کنم. دیروز بعد ازینکه با کلی صلوات و نفس عمیق با روزنامه برای حمل جسدش بهش نزدیک شدم و از زنده بودنش مطلع، برای مُردن کمکش کردم... فیس ... فــــیــــــــس .... فیس فیس ... فیــــــــــــــــــــــــس فــــــــــیــــــــــــــــــــــــــس... تا چند ساعت برای مرگ دست و پا می زد، تا بالاخره ازین دنیا بیرون کشید!
از دور فوتی می کنم تا از مرده بودنش مطمین شوم. مُرده! کره...تخم مرغ ... نان از توی فریزر ... و باز با حالت ادای مراسم خاص، یک چشمی به سمت اتاق و تخت بر می گردم.
حلول نامبارک میگروزیت
بدور از هرگونه ادایی خلقم امروز بدجوری تنگه! تنگه تنگ!
حالم ناخوش است . تمام سیگارهای دنیا را هم که بکشم افاقه نمی کند.
چقدر خنده دار می شود منکه الان دارم این نوشته را می نویسم، فردا مرده باشم. که اگر باشم، جان مادرتان رمانتیک و درام و ملودرامش نکنید. من فقط مرده ام و این خنده دار است. لبخند بزنید.
بامداد سی فروردین نود و شش
3:30
رستگاری با مورفین
به تنهایی عادت می کنی
به سکوت عادت می کنی
به تلخی عادت می کنی
به تلخی سیگار
به تلخی قهوه
به درد هم.
چقدر عجیب است که همسایه دیوار به دیوار
از خانه شان صدا می آید
مهمانی ست.
به صداهای دیگر نامانوس هم
عادت می کنی!
شاید این درد تقاص نعمت زوالی من است!
(پارادوکسنوشت)
مرده تو ترافیک هیزی می کرد و بالاخره خودشو رسوند کنار ماشینم. اشاره کرد شیشه رو بدم پایین. شیشه رو دادم پایین، یه نگاش کردم. یهو شروع کردم به احوالپرسی خیلی گرم و صمیمی.
"عه خوبین شما؟ سال نوتون مبارک. خانم خوبن؟" با قیافه مردد و هاج و واج جواب داد. دوباره گفتم" خیلی خوشحال شدم دیدمتون. به خانم سلام برسونید". گفت"همچنین.حتما" گازشو گرفتم رفتم. یارو رفت تو خودش گره خورد که این کی بود؟! از قیافش معلوم بود متاهله لاشی!!!!
اندر احوالات کتری سی صد هزار تومانی
یک کتری خریدم سی صد هزار تومن که قیمتش ربطی به چیزی که می خواهم بگویم ندارد، بلکه به ترکیه ای بودن و جنس چدنی اش ربط دارد. کتری از همین معمولی هاست که شیر دارد. روی درش دو سوراخ تعبیه شده که به هنگام جوش آمدن آب، بخار از آنجایش بیرون بزند. هنگامی که آب جوش می آید، بخار از هر درز و دورزی که فکر کنید بیرون می زند، جز همان دو سوراخ. هر بار که این صحنه را می بینم روبرویش می ایستم، می خندم و می گویم "خنگ سی صد هزار تومنی!"
-تو چرا انقد بد دهن شدی؟
-مار خوردم، اسهال شدم. اینام تراوشات اسهالی روده بزرگمه. سوال دیگه ای هم داری؟
از روزهایی که با ابر بی باران شروع می شوند خوشم نمی آید.
از روزهایی که تاریک شروع می شوند خوشم نمی آید.
تو را ازین دنیای کثافت لعنتی بیرون می کشم
می برمت توی ذهنم
آنجا به یک جنتلمن تبدیلت می کنم
و همانجا نگهت می دارم.
دیگر این بیرون به تو نیازی ندارم.
چقدر دلگیر است از خواب بیدار شوی و هوا تاریک باشد...آی لعنتی ...
چای و سیگار بین کار کردن آنهم از نوع خانه تکانی جور دیگری می چسبد.
این یه هنره که بدونی کی خفه شی!
خوابیدن خوب است. اما من هنوز نفهمیده ام که آیا باهم خوابیدن هم خوب است یا نه؟!
گویا
گویا
گویا
دیگران بیشتر ازمن می فهمند!
"عاشق صدای مرغای دریایی ام. شبا هم روی دریا پرواز می کنن و صدا میدن" جوابی شنیده نشد.
" من میخوام شیرجه بزنم تو دریا ... این مرغای دریایی دیوونم کردن"
رب دشامبرش را در آورد و با یک شورت از ایوان بیرون رفت. همه همسایه ها خواب بودند و هیچ کس قیافه خوشحال و راضیش را که از جلو پنجره ها یک به یک پایین می رفت ندید. خیابان هم خلوت بود. نیمه شب بود . هوا سرد بود.
آب پرتقال طبیعی سر صب با روانت بازی می کند!
زلزله ای تو
هربار که می آیی
هشت ریشتر می تکانی ام
و من می مانم -زنده-
زیر آوار خودم
در هم آغوشی من با سکوت
زمان نفسش بند می آید
زمان بند می آید
هرثانیه اش
سال
بغض می گیردت و تو آن را رها می کنی.
تو الکل بالا میاوری و الکل تو را.