اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

523

وسواس فکری چی میگه؟؟؟؟

بزن تو گوشش

522

این کن یاک لعنتی جوری دریچه دل ٱمها را باز  می کند که نمی دانی خوبست یا بد؟! تخلیه روانیست یا سر باز کردن زخمی قدیمی و کهنه؟! ... فقط می دانی که بغض است و بغض است و بغض...

521

وقتی فقط یک پیک تک توی سینی هست یعنی ... زیادی خورده ای ... گه را می گویم

520

بهار دروغیست که به ما گفته اند

تا زمستان را تاب بیاوریم

519

باید راه بروم

راه بروم

راه بروم

تا به تو برسم

نبش هشتاد و سومین سلول خاکستری ام

همانجا که مربوط به لبخند است

همانجا که مرگ اتفاق افتاد

518

فینوباربیتال

517

به روم نیار

516

دیشب عمو سبزی فروش بدون اینکه من خواسته باشم، در پلاستیک خریدم کلم بروکلی گذاشته است.

آیا این یک پیغام عاشقانه است؟!!

515

-چرا این دختره با تو اینجوریه؟!

-چون نمی تونه با من بخوابه !

514

از خوشبختی های الکی

مردی را میشناختم که هربار میگرن زنش عود می کرد، شروع به خیانت می کرد.
خوب شد شوهر ندارم.

513

شکر خدایِ درد را که چشم دردناک باز می کنم و گوشی را چک می کنم، شاگرد کلاس را کنسل کرده. با یک چشم باز و یکی -از درد- بسته کورمال کورمال به سمت آَشپزخانه می روم.
"حالا خیلی حالت خوبه که واسه پر کردن معده که بتونی توش مشت مشت قرص بریزی هوس نیمرو کردی؟!" با خودم فکر می کنم.

ماهی تابه را که روی گاز می گذارم، به سوسک چپه ای که از دیروز خودبخود آمده و آن گوشه آشپزخانه تصمیم به مردن گرفته نگاه می کنم. دیروز بعد ازینکه با کلی صلوات و نفس عمیق با روزنامه برای حمل جسدش بهش نزدیک شدم و از زنده بودنش مطلع، برای مُردن کمکش کردم... فیس ... فــــیــــــــس .... فیس فیس ... فیــــــــــــــــــــــــس فــــــــــیــــــــــــــــــــــــــس... تا چند ساعت برای مرگ دست و پا می زد، تا بالاخره ازین دنیا بیرون کشید!

از دور فوتی می کنم تا از مرده بودنش مطمین شوم. مُرده! کره...تخم مرغ ... نان از توی فریزر ... و باز با حالت ادای مراسم خاص، یک چشمی به سمت اتاق و تخت بر می گردم.
حلول نامبارک میگروزیت

512

بدور از هرگونه ادایی خلقم امروز بدجوری تنگه! تنگه تنگ!

511

می خواستم در آسمانت پرواز کنم

فقط پــــر وا شد!

510

(از دفتر یک بیتی های تلخک)

شعرت نمی شیند به دل

چون بنده عاشق نیستم

509

با اجازه از سهراب خان سپهری

دیده ام گاهی در تب

سیگار چقد می چسبد

508

حالم ناخوش است . تمام سیگارهای دنیا را هم که بکشم افاقه نمی کند.

507

چقدر خنده دار می شود منکه الان دارم این نوشته را می نویسم، فردا مرده باشم. که اگر باشم، جان مادرتان رمانتیک و درام و ملودرامش نکنید. من فقط مرده ام و این خنده دار است. لبخند بزنید.


بامداد سی فروردین نود و شش

3:30

506

وبلاگم هم مثل زندگی ام خالی از سکنه ست!

سکنه-فرندلی نیستم.

505

رستگاری با مورفین

504

به تنهایی عادت می کنی

به سکوت عادت می کنی
به تلخی عادت می کنی

به تلخی سیگار

به تلخی قهوه

به درد هم.

چقدر عجیب است که همسایه دیوار به دیوار

از خانه شان صدا می آید

مهمانی ست.

به صداهای دیگر نامانوس هم

عادت می کنی!

503

غریبه به بیمارستان می بردت

آشنا می گویدت "مواظب خودت باش" 

502

شادی ای برای قسمت کردن با شما ندارم. همه اش درد است.

هرررری

502

شاید این درد تقاص نعمت زوالی من است!
(پارادوکسنوشت)

501

وقتی درد می کشی

زمان لعنتی نمی گذرد

نمی گذرد

نمی گذرد

500

مرده تو ترافیک هیزی می کرد و بالاخره خودشو رسوند کنار ماشینم. اشاره کرد شیشه رو بدم پایین. شیشه رو دادم پایین، یه نگاش کردم. یهو شروع کردم به احوالپرسی خیلی گرم و صمیمی.
"عه خوبین شما؟ سال نوتون مبارک. خانم خوبن؟" با قیافه مردد و هاج و واج جواب داد. دوباره گفتم" خیلی خوشحال شدم دیدمتون. به خانم سلام برسونید". گفت"همچنین.حتما" گازشو گرفتم رفتم. یارو رفت تو خودش گره خورد که این کی بود؟! از قیافش معلوم بود متاهله لاشی!!!!

نه هفت تا

498

وقتی برای از ته دل گریه کردن

احتباحج به شش شات داری!

497

آنقدر درین کوچه ما باز ببارد

تا بغض به چشمم گل اندوه بکارد

496

سردرد

دوش

سینما

با این سردرد باید دوش بگیرم و خودم را به سینما و بلیطی که گرفته ام برسانم.

495

اندر احوالات کتری سی صد هزار تومانی

یک کتری خریدم سی صد هزار تومن که قیمتش ربطی به چیزی که می خواهم بگویم ندارد، بلکه به ترکیه ای بودن و جنس چدنی اش ربط دارد. کتری از همین معمولی هاست که شیر دارد. روی درش دو سوراخ تعبیه شده که به هنگام جوش آمدن آب، بخار از آنجایش بیرون بزند. هنگامی که آب جوش می آید، بخار از هر درز و دورزی که فکر کنید بیرون می زند، جز همان دو سوراخ. هر بار که این صحنه را می بینم روبرویش می ایستم، می خندم و می گویم "خنگ سی صد هزار تومنی!"

494

ساعت خوابید و من بیدارش نکردم.

چند روز بعد بیدار شد

و در زمان دلخواهش به زیستن ادامه داد.

493

-تو چرا انقد بد دهن شدی؟

-مار خوردم، اسهال شدم. اینام تراوشات اسهالی روده بزرگمه. سوال دیگه ای هم داری؟

492

از روزهایی که با ابر بی باران شروع می شوند خوشم نمی آید.

از روزهایی که تاریک شروع می شوند خوشم نمی آید.

491

اینجا هی باران می آید

اما ردپای تو ازین کوچه پاک نمی شود

490

تو را ازین دنیای کثافت لعنتی بیرون می کشم
می برمت توی ذهنم

آنجا به یک جنتلمن تبدیلت می کنم

و همانجا نگهت می دارم.

دیگر این بیرون به تو نیازی ندارم.

489

بهار می آید

که تو

باز

بروی

488

چقدر دلگیر است از خواب بیدار شوی و هوا تاریک باشد...آی لعنتی ...

487

چای و سیگار بین کار کردن آنهم از نوع خانه تکانی جور دیگری می چسبد.

486

این یه هنره که بدونی کی خفه شی!

485

خوابیدن خوب است. اما من هنوز نفهمیده ام که آیا باهم خوابیدن هم خوب است یا نه؟!

گویا

گویا

گویا

دیگران بیشتر ازمن می فهمند!

484

نیمه شب بود. هوا سرد بود. خانه با نور کمی روشن شده بود. مرد لیوان چایش را روی میز گذاشت.

"عاشق صدای مرغای دریایی ام. شبا هم روی دریا پرواز می کنن و صدا میدن" جوابی شنیده نشد. 

" من میخوام شیرجه بزنم تو دریا ... این مرغای دریایی دیوونم کردن" 

رب دشامبرش را در آورد و با یک شورت از ایوان بیرون رفت. همه همسایه ها خواب بودند و هیچ کس قیافه خوشحال و راضیش را که از جلو پنجره ها یک به یک پایین می رفت ندید. خیابان هم خلوت بود. نیمه شب بود . هوا سرد بود.

483

این آقایان را چه شود؟!
چرا فکر می کنن به محض اینکه با خانمی آشنا شدن باید دم به دقیقه از طریق شبکه های اجتماعی پیغام بدن- حالا چه جوک، چه متن فلسفی و آهنگ و...و... چه احوالپرسی- و خانم موظفه تمام پیغامها رو جواب بده. وقتی جواب نده یا به مراتب -با تکرار پیفامها- کمتر بشه  اعتراض شروع میشه. وقتی سلسله مراتب دوستی و آشنایی رو توضیح میده و جاش رو براش مشخص می کنه، میشه مشکل دار. قبلا که این شبکه ها وجود نداشت هرکسی جای خودش رو می دونست. حالا فقط چون شبکه ها مفت شده اینطوری شدن یا مدلشون کلا عوض شده یا شبکه های مفتی مدل اینا رو عوض کرده؟

482

آب پرتقال طبیعی سر صب با روانت بازی می کند!

481

من به تاریکی خوردم و

تاریکی مرا خورد.

480

زلزله ای تو
هربار که می آیی
هشت ریشتر می تکانی ام
و من می مانم  -زنده-
زیر آوار خودم

479

در هم آغوشی من با سکوت
زمان نفسش بند می آید
زمان بند می آید
هرثانیه اش
سال

478

بغض می گیردت و تو آن را رها می کنی.

477

تو الکل بالا میاوری و الکل تو را.

476

نپرس

هیچ از من نپرس

فقط بگذار بخوابم

خیلی ... خیلی .. خیلی ...

خسته ام

475

جمجمه های پوک
تن های مفلوک

صداهای ناکوک

روزهای مشکوک ...