اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

474

چقدر اینها زِر می زنند ... زِر زیادی ... زِر مفت

لااقل زِرهای غیر تهوع آور بزنند

از آن زرها که کمتر به "کردن و دادن" مربوط است

یا از آنها که کمتر به "من چقدر خوبم و می فهمم ولی تو..."

زر دانم پر شده ... نه  .. نه ... لبریز شده. خون زر زننده بعدی گردن خودش. از ما گفتن بود.

473

یک شبهایی  هس در هیچ چارچوبی نمی گننجند

دق ات می دهند

این ش ببها باید نباشند

یا باید من نباشم

472

کاش ازین کابوس بیدار شوم

471

زنده سقط شدگانیم

470

می گوید: 
"اینکه در زمان و صورت نیاز چیزی را به کسی که راضیست با قیمت مناسب ارایه دهی مغز اقتصادی می خواهد. مثلا وقتی  باران می آید کسی در خیابان چتر بفروشد میشود مغز اقتصادی؛ ولی وقتی خانمی لذت جنسی را برای پول یا بدست آوردن امتیاز بفروشد می شود هرزگی؟" 

چقدرررر خاکستری! 

برای منِ فقط سفید یا سیاه! 

469

حالم از selective morality بهم می خورد. 
حالم کلا از همه چیز بهم می خورد.

468

تو افتاده ای و داری می میری

کسی به ساعتش نگاه می کند و تایم می گیرد! 

467

وقتی تلاش می کنم خودم را -سر کار که هستم- آرام کنم، شبیه کودکان آتیستیک می شوم. کـــُـند ولی با قابلیت و فعالیت ذهنی به شدت سریع و بالا. 

466

امان از میگرنی که حمله می کند ... امان 

465

امان از خشمی که باید فرو دهم ... امان

464

.

We don't get over some things. We get used to them.l

.

463

صدایی که می رود و دیگر در نمی آید

آی ... 

فریاد

فریاد

فریاد

462

دنیایم  انگار وارونه شده

می ریزد از زمین بر سرم

ابرها اشک مرا خشک می کنند

461

از آقای شهردار درخواست دارم در راستای طرح زیبا سازی شهر، شبهاشو لطفا مه آلود کنه.

460

زندگی را باید کرد

فلسفه را جدا جدا

باید بافت

459

نفرت عدم وجود عشق نیست.
مرگخواهی علاقه به مرگ نیست. عدم علاقه به زندگیست.

458

دم در توی ماشین نشسته بودم  و به پنجره های ساختمان نگاه می کردم.  چیزی قلبم را فشار می داد. چیزی که غمگینم می کرد. چیزی که انگار عصاره ام را این ساختمان کشیده. خالی  خالی ولی ... نیرویی آن بیرون بود که می گفت "نرو"   "جاذبه ای آنجاست که نمی توانی بیرون بیایی.. رفتنت با خودت، بیرون آمدنت با کرام الکاتبین" 

457

دلگیر است 
خفه کننده

مایوس کننده 


456

زندگی مثل لیوان می ماند. نیم پر از گه و نیم خالی از گه. تو میتوانی به نیمه خالیش نگاه کنی و هنوز بوی گه را استشمام کنی.
اگر به نیمه خالی از گه زندگی خودم نگاه کنم می توانم براحتی ادعا کنم دردهایی هست که به دلیل بی کسی ندارم.

455

جمعیت وسط سالن اصلی ایستاده است. به مسوول فروش بلیط مراجعه می کنم و بلیطم را نشان می دهم.
"هنوز شروع نشده. منتظر باشید"
به دیواری در کنار جمعیت تکیه می دهم. زنها همدیگر را می بینند و با هیجان بوس و احوالپرسی می کنند. مردها لبخند می زنند و باهم شوخی میکنند. چند نفری آشنا در بین جمعیت می بینم. نمی توانم قاطی جماعت ماچ کن و شوخی کن شوم. به آرامی سرم را پایین می اندازم و راهرویی تاریک را پیش رو می گیرم. در انتهای راهرو که دیگر از تاریکی هیچی پیدا نیست در نیمه بازی می بینم که نور بسیار کمی از آن بیرون میزند. یک کلاس با چندین صندلی و بدون تخته. جای خوبی است برای پناه گرفتن قبل اجرا.

454

باران باریدنش گرفت

من نیز

453

منفی درجه سردست

دنیایم

دستهایم

شبهایم

452

عمر سفیدی کم است

...
کمی  که به درازا بینجامد

451

می توانم به افکار بیهوده-باکره ات تجاوز کنم
و تو همانقدر بیم بکارتت را داری که دخترکی نوجوان

450

در خواب برف می بارید

"با من بمان"

چشمانم را گرفتم

لبخندی تلخ

سردردی کشنده

کور کننده.

امروز را سر کار بروم یا بمیرم؟

امروز باران می بارد.

449

لعنت به قانون نسبیت که صبح موقع همیشگی بیدار می شوی، همان کارهای همیشگی را انجام می دهی با همان سرعت همیشگی و وقتی چشمت به ساعت می افتد می بینی ده دقیقه دیگر باید در کلاس باشی و هنوز خانه هستی و لعنت به قانون مورفی که کیفت را برمیداری و با سرعت از اتاق بیرون می آیی و پشت سرت صدای افتادن چیزی را می شنوی. قفسه سی دی ها در اثر برخورد کیف افتاده و تمام سی دی ها کف اتاق ولو شده. با عجله جمع می کنی و در ماشین می پری. به میدان می رسی و  ابلفضل ... ترااااافیک ... دیر می رسی.

448

دلم برای خودش گرفته و دلم برای خودم می سوزد.

447

از دل برود هر آنکه از دیده رود. آره دوس داشتنه ممکنه بره ولی زخم با ندیدن از بین نمیره. هربار هم دوباره بیاد جلو دیده زخمه درد می گیره.

446

واسه رانندگی تو این شهر از کوچه های یک طرفه بدم میاد. همیشه یه بیشعوری پیدا میشه که کوچه رو خلاف بیاد و اینقدر هم پررو باشه که حتی کنار هم نگیره و اعصاب منو بهم بریزه.

445

من بیگناه گناه کرده ام

من بیصدا صدا کرده ام

من بی اشک اشک ریخته ام

من بیجان زندگی کرده ام.

444

-حالت چطوره؟

-عمر من مرگیست نامش زندگانی.

-اوه اوه ! داغونیا.

-دست باد پاییزی، نشکفته پرپرم کرد.

-بیام پیشت حالت بهتر میشه.

-تو دروغاتم قشنگه.

-خدافظ.

-از برت دامن کشان ...

443

اینجا رو زمین ابرهاواسه ما آسمونن. وقتی تو هواپیما نشستیم می فهمیم که نمیشه رو هیچی حساب کرد. رویای آسمونمون یه توهمه.

442

نفسم تنگ است. باید بیشتر در خودم فرو بروم... حالم ازینکه خسته ام بهم می خورد. ...این بغض کوفتی

441

واسه کسی که هر لحظه دنبال بهانه میگرده تا از دستت عصبانی بشه خودتو تو زحمت ننداز که چیزیو توضیح بدی به امید اینکه درکت کنه.

440

وقتی قیافت شبیه گوشت کوبیدس، تره اضافی نخور.

439

این کارخونه های تولید لباس زیر با خودشون چی فک کردن دفتر چهل برگ می زنن اون کنار تو شرت؟ مثلا آدما بیکار شدن اونو بکشن بیرون مطالعه کنن؟!!! یا واقعا هدف همون آزار رسوندن بدنه؟

438

این چیزا مثه کف شاشه.نمیشه روش حساب کرد.

437


فرشته ها دارند میمیرند و تمام می شوند. فقط آدمها مانده اند و شیاطین که به هم منتقل می شوند.

436

لـــــــــــعـــــــــــــنـــــــــــــــــت به بی خــــــــــوابـــــــــــــــــــی

435

سخت است منتظر خبر بشینی که آیا دوستت خودکشی کرده یا نه. زنده س یا نه؟!

434

با دوست ساکن خارج بعد مدتها گپ و گفتی می زنم. از روزمره هایمان می گوییم. از سردرد، از صبحانه، از آدمها. می گوید بخاطر صبحانه خوب یک هتل داوری یک جشنواره را قبول کرده و می خندیم. برای سردردهای مداومم چای زنجفیل توصیه می کند و با دقت طرز تهیه اش را توضیح می دهد. چای را چند لحظه پیش سرکشیدم و از طعمش لذت بردم. سردرد به کنار.

433

تمام سیگارهای دنیا برای امشبم کم است.

432

هر روز صبح دگمه اعتمادم ریست می شود.

"هیچکس قابل اعتماد نیست"

431

فشار افتاده را چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

430

خفه شو و به کسی پیغام نده .... فقط خفه شو... پیلیز

429

بعنوام کسیکه دوسوم بدنش مایعه، به طراحی سیستم بدن انتقاد دارم:  آیا واقعا مثانه باید حجمش چس مثقال باشه؟ واقعا؟ آیا؟

428

-دیگه نخور

-ها ... سکسکه ... ها .... سکسکه ... ها ها  .... سکسکه ... هاها

427

اسب

426

نمی دونم قانونه یا مرام راننده تاکسی های بیسیم که وقتی مسافر خانوم رو دیروقت می رسونن، صبر می کنن تا وارد ساختمون بشه و بعد حرکت می کنن. هرچی که هست چه مرام، چه قانون دلگرم کننده س.

425

لعنت به خستگی که یه سیگار اینقدددد بگیرش!