لعنت به قانون نسبیت که صبح موقع همیشگی بیدار می شوی، همان کارهای همیشگی را انجام می دهی با همان سرعت همیشگی و وقتی چشمت به ساعت می افتد می بینی ده دقیقه دیگر باید در کلاس باشی و هنوز خانه هستی و لعنت به قانون مورفی که کیفت را برمیداری و با سرعت از اتاق بیرون می آیی و پشت سرت صدای افتادن چیزی را می شنوی. قفسه سی دی ها در اثر برخورد کیف افتاده و تمام سی دی ها کف اتاق ولو شده. با عجله جمع می کنی و در ماشین می پری. به میدان می رسی و ابلفضل ... ترااااافیک ... دیر می رسی.
منم زیاد اینطوری میشم
لعنت به نسبیت ... لعنت به مورفی ...
shabha zud bekhab
نمی طلبه !