"زندگی ام را شبها از دهان بالا می آورم و روزها همان حجم را شیاف می کنم"
"این روزها اگر من به هر دلیلی مردم، این مرگ مرا بمنزله خودکشی تلقی کنید"
ادامه...
سرش را از توی کتاب بلند می کند: "یه جشن تجملاتی خفن؟" نگاهش می کنم. می خندم: "عزیزم من یه تجملگرای نارسیسیست هستم. یه جشن مجلل دو نفره یه جای دیگه جهان" لبخند می زند و دوباره سرش را توی کتاب فرو می کند. زاز دارد می خواند.