مواجهه با دشمن فرضی
شش هفت نفری با لباسهای فرم، مسلسل به دست و کلت به پا بصورت عرضی در یک کوچه مسکونی قدم می زنند تا به ماشینی که جلو رستوران پارک است می رسند. به سمت راننده زن می روند.
"مدارک ماشین؟"
"بفرمایید" مدار ک را تحویل می دهد.
"اینجا برای چی توقف کردید؟ شما با هم فامیل هستید؟"
در حالیکه زن کنار راننده ساکت است، مرد از صندلی عقب پیاده می شود.
" ما همه اساتید دانشگاه هستیم. منتظر رییس کالج هستیم که اونجا دارن تلفن صحبت میکنن. از سن و سال ما هم گذشته که این سوالها رو بپرسید"
مدارک را تحویل می دهد و با تاکیدی به نوک مسلسلش می روند سر کوچه بعدی می ایستند تا دکتر می آید و ماشین راه می افتد می رود.
"روزگار غریبیست نازنین"