"زندگی ام را شبها از دهان بالا می آورم و روزها همان حجم را شیاف می کنم"
"این روزها اگر من به هر دلیلی مردم، این مرگ مرا بمنزله خودکشی تلقی کنید"
ادامه...
ترسیده بود. بدنش می لرزید. هرکسی نگاهی می کرد و نظری می داد. کودکی آمد روی دو زانو کنارش نشست و دستش را به صورت او کشید. همین برایش کافی بود. اشکهایش از گوشه چشمهایش جاری شد. دیگر نمی ترسید. با چشمان باز رفت.
با سلام
اگر به موسیقی کلاسیک علاقه مند هستید, شاید مایل باشید یک نگاهی به " کوآرتتز " بیندازید.
موفق باشید.