به مشکل آقای گاف فکر می کنم که امشب آمده بود بخاطرش استعفا بدهد و من نپذیرفتم. بهش گفتم ترسو نیست که جا بزند. بجای اینکه در خانه بنشیند و غصه بخورد، مثل یک مرد می ایستد و با مشکل می جنگد. بهش گفتم در حیطه کاری ازش حمایت می کنم و کمکش می کنم. بهش گفتم بیشتر از انچه که باید، به مشکلش اهمیت ندهد و به گوشه کوچکی از مغز و زندگی اش براندش نه به وسط و مرکز مغز و زندگی اش. بهش گفتم که با دوستانش وقت بیشتری را بگذراند و به کارش اهمیت بدهد. بهش خیلی چیزهایی گفتم که دوست داشتم کسی به من می گفت. بهم می گفت "غصه نخور، همه چی دُرُست میشه" ...