میگرن دست از سرم بر نمی دارد. فردا خوب نشود راهی بیمارستانم. دارد می شود سه روز. سه روز قرص، سه روز تهوع مدام، سه روز بغض، سه روز ... همه چیز یکهو باهم خراب می شود. باورت نمی شود. اما وقتی الگوها را بررسی می کنی، انگار یک خیاط از روی یک الگو چندین هزارتا ساخته! ... کوچ به سمت غار تنهایی و یا شاید بیمارستان و سِـر ُم!