"زندگی ام را شبها از دهان بالا می آورم و روزها همان حجم را شیاف می کنم"
"این روزها اگر من به هر دلیلی مردم، این مرگ مرا بمنزله خودکشی تلقی کنید"
ادامه...
بخاری دفتر را روشن می کنم. یک لیوان بزرگ چای ارل گری درست می کنم و می نشینم تا بنوشم، در میزنند. <بفرمایید> همکار با یک تکه گنده کیک وارد دفتر می شود و نیش من تا بناگوش باز می شود...
چه خوب و قشنگ مینویسین و توصیف میکنین....
:)
سپاس عزیزم :)