با تمام خستگی خودم را می کشانم. حاضر می شوم و توی تاکسی می پرم . "دانشگاه لطفن" سعی می کند از مسیرهای کم ترافیک برود. رادیوش روشن است واز فاجعه منا گزارش میدهد. یاد شب گذشته میفتم و حصار کشی دور سرکنسولگری عربستان و گاردهای ضد شورش اطرافش. دانشگاه نزدیک است و بموقع می رسم. از انتظامات شماره کلاسم را می پرسم. روی کانتر انتظامات بیسکوییت و شکلات گذاشته اند. چایی اش را با سرعت قورت می دهد " 202 ولی دانشجوها نیومدن. شما اتاق اساتید تشیف داشته باشید اگه اومدن صداتون می کنم" آرام آرام از پله ها بالا می روم و وارد اتاق اساتید می شوم. خوشبختانه کسی نیست و من تنهایی می توانم بنشینم و غصه امروز فرودگاه را بخورم. چه دلگیر ...
(در اتاق اساتید)