اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)
اسپرسو نیمه شب

اسپرسو نیمه شب

تلخ با طعم اسپرسو (کاغذ کاهی و خودکار مشکی سابق)

1-

ساعت شش ناگهان از خواب بیدار می شوم. از روی تخت به بیرون پنجره نگاه می کنم. چه عصر ساکت و دلگیری. چرا من در چنین عصری باید خواب باشم؟! اصلا من کی خوابیدم؟ ای وای ! من هر روز ساعت 6 باید سر کلاس باشم. صفحه موبایلم را نگاه می کنم. کسی زنگ نزده، پس کلاسی نبوده که نرفته باشم. اما چرا؟! اگر امروز سه شنبه باشد ... نه امروز سه شنبه نیست، دیروز بود و من تا 9 شب موسسه بودم. پس امروز 4شنبه است و من باید الان شاگرد خصوصی داشته باشم. از جایم می پرم تا کاری کنم یا لا اقل آبی به صورتم بزنم.. از دیدن چراغهای خاموش و خواب بودن مامان و بابا و نون تازه می فهمم که 6 صبح است و من همین دو ساعت و نیم پیش بعد ازینکه سوالهای میان ترم را طرح کردم خوابیدم. دوباره به تخت برمی گردم. حس عجیبی بود، مثل اینکه مرده باشم و روحم در تکاپو باشد !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد